ن نمیتوانم تفاوت آنچنانی بین موسیقی سنتی و موسیقی اصیل ایرانی ببینم چون هر دو یکی هستند. اگر موسیقی سنتی را بهعنوان «الفبا»ی موسیقی در نظر بگیرید، این الفبا میتواند ژانرهای مختلف داشته باشد.
الفبای زبان ما فارسی است؛ میتوانید با این الفبا شعر حافظ را بنویسید، میتوانید یک نقد سیاسی با آن بنویسید. از موسیقی سنتی میشود برای موسیقی جاز، پاپ هم استفاده کرد. کسی که موسیقی کلاسیک خوانده است میتواند بر اساس موسیقی سنتی آهنگ خودش را در بیاورد.
موسیقی سنتی الفبایی است که تبدیل میشود به ژانرهای مختلف. به همین دلیل کسی که موسیقیدان ایرانی است و برای موسیقی پاپ مینویسد، موسیقی پاپ او با موسیقی پاپ غربی فرق دارد چون شما بهراحتی میتوانید رگههایی از موسیقی سنتی ایران و فرهنگ ایران را در موسیقی پاپ او ببینید.
در گذشته واردشدن به عرصهی موسیقی تقریبآ موروثی بود. مثلآ پدر با موسیقی آشنایی داشت و بالطبع فرزند هم تحت تاثیر او به عالم موسیقی راه پیدا میکرد. در این دوران با دائرشدن کلاسهای متعدد موسیقی و همچنین تاسیس دانشکدههای موسیقی دیگر از حالت موروثیبودن درآمده است و تقریبآ همهگیر شده. به نظر شما این یک نقطهی عطف است یا یک معضل؟
در گذشته تعداد کمی وارد عالم موسیقی میشدند و معمولآ نخبگانی از آب در میآمدند که خدمات زیادی به موسیقی میکردند و آثار جاودانهای از خود به جای میگذاشتند. اما حالا هزاران جوان سرگردان داریم که به طرف آموختن موسیقی کشیده میشوند و اکثرا هم نمیتوانند موفقیتی کسب کنند و سرخورده میشوند.
بحث موروثیبودن شاید یک حُسنهایی داشته باشد و همینطور یک ضررهایی.
وضعیت ارتباط مردم با موسیقیدانان از چهل-پنجاهسال پیش تا حال دگرگون شده است. اولآ نگاه جامعه نسبت به موسیقی تصحیح شد. در گذشته، جامعه به کسانی که موسیقی میدانستند نگاه خوبی نداشتند و آنها را خانوادهی نجس و مطرب مینامیدند؛ در حالیکه این هنرمندان خودشان میدانستند در چه عالم زیبایی زندگی میکنند.
اگر نگاهی به زندگی موسیقیدانان پنجاهسال پیش به آنطرف، بیاندازید، مرحوم «درویشخان»، مرحوم «عارف قزوینی»، خانوادهی «فراهانی» بودند که از جملهی عارفان به شمار میرفتند. آدمهای بزرگی بودند که از شعور عمیقی برخوردار بودند که با آنهمه فشاری که از جهت مذهبی و از جهت فرهنگ پایین جامعه حس میکردند از این عشق عمیق دل نمیکندند.
بعد که جامعه دگرگون شد و به عصر رسانه پا گذاشتیم؛ موسیقی یواشیواش از فضای آموزش و فضای عرفانی تبدیل شد به یک شغل. شغلی که هم میتوانست باعث شهرت شود و هم ثروت. خیلیها جذب این جنبه شدند.
یکی از دلایلی که از حالت موروثی درآمد، رسانه بود. اگر زمانی یک آهنگساز و یا خواننده با یک جمع محدود صد-صدوپنجاه نفر ارتباط داشت به ناگاه منبع ارتباطیاش سر از میلیونها درآورد. رسانه نیاز دارد که ثانیهبهثانیه آن را پر کنی و این از توان یک فرد و یک گروه و دسته خارج میباشد.
این است که فضا باز شده. جامعه به موسیقی نگاه دیگری پیدا کرده؛ هم در بُعد اقتصادی و هم در بُعد اجتماعی، فرهنگی، هنری. اینها باعث شد که آن فضاها بشکند.
آن معضلی که الآن به وجود آمده این است که کسانی که به موسیقی علاقه دارند – نه از بُعد هنری – بیشتر به جنبهی اقتصادی و شهرتاش نگاه میکنند و زمان کمی را صرف آموزش میکنند. بلافاصله با دوتا کتابزدن در یک ساز، فکر میکنند دیگر تمام است و باید بروند دنبال پولدرآوردن و یا تدریس.
این موضوع متاسفانه در سطح کلان، صدماتی به موسیقی میزند که کیفیت کار را پایین میآورد.
بعضیها ممکن است با ساختن یک آهنگ گل کنند و بعد از مدتی ببینند که میدان خالی است و استقبالی وجود ندارد در نتیجه ممکن است خدایی ناکرده سرخورده شوند و به راههای دیگری کشیده شوند. نتیجه اینکه؛ بله، هم بُعد مثبت دارد این قضیه و هم بُعد منفی.
خب برویم سراغ آثارتان. شما تا کنون چند آلبوم بیرون دادهاید؟
دههی هفتاد تقریبآ پرکار بودم بعد که برای ادامهی تحصیل به خارج رفتم مجبور بودم از کار اجرایی دور باشم. الآن حدود ۲۵ سیدی از کارهای من در بازار موجود است.
وقتی آقای مختاباد میتواند آثار ماندگاری چون «شبانگاهان» و «شِکوه» ارائه دهد چرا دیگر چنین اتفاقی نمیافتد و چنین کارهایی اجرا نمیکند؟
شاید در آینده اتفاق بیافتد! هر آهنگساز و خوانندهای کارهایی دارد که به عنوان (Hit) در دنیای موسیقی از آن نام میبرند. این همیشه با آن خواننده همراه است. ممکن است دوباره در یک اثر دیگری ذهن و هوش مردم را متوجهی خوش بکند. ممکن هم هست این اتفاق نیافتد.
شرایط زمانی ما به گونهای هست که ما در انبوه صداها به سر میبریم. این انبوهی بعضآ باعث میشود که شما صداهای درست را از نادرست تشخیص ندهید. به همین دلیل خیلی از آثار خوانندههایی که آثار خوبی از آنها شنیدهاید در میان انبوهی صداها گماند. حالا شاید من هم در این انبوهی گم شده باشم.
عبدالحسین مختاباد، عکس از مینو صابری
این روزها وقتی با هنرمندان روبهرو میشویم؛ به قول خودشان یا دل و دماغ ندارند یا انرژی ندارند؛ آدم احساس میکند بهنوعی دارند از فعالیت هنری کنار میکشند؛ شما هم چنین حسی دارید؟
من علاوه بر خواندن، دستی هم بر قلم دارم. در وبلاگام بعضی وقتها مطالبی مینویسم ولی پنج-ششماه است که هرچه تلاش میکنم، قلم روی کاغذ حرکت نمیکند.
یک عادت تقریبا سیسالهای دارم که همیشه باید آواز بخوانم. مثلآ تا توی ماشین مینشینم باید بخوانم اما مدتهاست که اینکار را نمیکنم. تمرینات پیوستهای دارم که باید انجام دهم اما نمیتوانم.
آن شعر معروف ابتهاج هست که میگوید: «دیر است گالیا! / در گوش من فسانهی دلدادگی مخوان / دیگر ز من ترانهی شوریدگی مخواه / ...».
من هم بهعنوان عضوی از این جامعه، هنرمندی هستم که با دردهای مردماش حرکت میکند؛ طبیعی است که در رنج مردم هم رنج میبیند با شادیهای مردم شادی میکند.
بله! من الآن حس میکنم که باید دست به تولید یک سری کارهایی بزنم که این الهاماتی که در جامعه وجود دارد را بهگونهای بیان کنم. ممکن است اینها را نخوانم ولی بهعنوان بخشی از ایدههای من است که نسبت به شرایط دشوار سیاسی و اجتماعیای که بر مردم ما میرود دارم و حتما در تاریخ میماند.
فرمودید وبلاگ هم مینویسید؟
بله.
چند سال است مینویسید؟
حدود دو سال است. مطالبی در زمینهی موسیقی مینویسم.
استقبال مخاطبین چطور بوده؟
استقبال خوب است و کامنت برایام مینویسند. من فقط میروم کامنتها را میخوانم. هی میگویند مطلب یا مقالهی جدید بنویس. باید یواشیواش تشویق شوم که بنویسم.
در پایان اگر فرمایش خاصی دارید بفرمایید!
من به شنوندگان شما و همکارانتان درود میفرستم. انشاالله هر جا که هستند به فرهنگ و هنر و اندیشهی ایرانی خدمت بایسته بکنند. خصوصآ به موسیقی اصیل و موسیقی هنریِ ایرانی.
متاسفانه موسیقی ما هیچ مانیتوری در دنیا ندارد. تلویزیونهای داخلی که به موسیقی و موسیقیدانها نمیپردازد. در خارج هم اینهمه شبکههای ایرانی هست اما میبینید که روزانه ساعتها وقتشان صرف موسیقیهای دیگر میشود و موسیقی ایرانی مثل اینکه بین گاز انبر بماند بین این دو جریان قرار گرفته و دارد نابود میشود!
امیدوارم یک نفر در آنسوی آبها یک شبکهی تلویزیونی راه بیاندازد که برای مردم فقط موسیقی ایرانی را پخش کند و موسیقیدانان ایرانی را معرفی کند؛ بیاینکه بخواهد روی شخص خاصی تاکید کند.
موسیقی اصیل ایرانی یکی از زندهترین موسیقیهای دنیاست. در آسیا و خاورمیانه چنین موسیقیای وجود ندارد! این را من نمیگویم؛ تمام کسانی که در دانشگاهها تدریس میکنند چنین نظری دارند. اما متاسفانه موسیقی ما گنجی است که زیر خاک مانده است.
میخانه اگر ساقی صاحبنظری داشت
مِیخواری و مستی، ره و رسم دگری داشت!
اگر موسیقی ما مانیتور درستی داشت میتوانست بهعنوان یک موسیقی برجسته در خاورمیانه، در سطح آسیا و نهایتآ در دنیا خودش را نشان بدهد. متاسفانه الآن تبدیل به موسیقی سالنی شده.
همهی ما که کنسرت میدهیم، چه در داخل ایران و چه در خارج، اگر جمع کنیم کلآ شاید سالانه صدهزار نفر را هم پوشش ندهیم ولی اگر همان آثار که در سالنهای کنسرت موسیقی، توسط موسیقیدانان اجرا میشود اگر بتواند در مانیتور وسیعتری برای میلیونها ایرانی و یا حتی خارجیها پخش شود؛ باید دید که چه تاثیرات مثبتی میتواند بگذارد.
امیدواریم که دوستانی که علاقه به فرهنگ ایرانی دارند پا پیش بگذارند و این معضل را حل کنند.
نظرات شما عزیزان:
ف م
ساعت16:35---14 اسفند 1390
سلام دوست عزيز به خاطر وبلاگ عالي و پربارتان به شما تبريک ميگويم. اگر با تبادل لينک موافقيد خبرم کنيد. موفق باشيد.
:: موضوعات مرتبط:
شعر،
داستان ،
،
:: برچسبها:
مختاباد خواننده ایرانی,
موسیقی سنتی ,
موسیقی غربی,